میدان های تهران این روزها به جای ون های سبز، میزبان دخترکانی است که تا چند ماه پیش اگر به تور گشت می خوردند، بی برو برگرد «ارشاد» می شدند.
غیب شدن ون های سبز دو هفته مانده به انتخابات و انتقادهای دیر هنگام دولتمردان به نحوی عملکرد گشت های ارشاد چند ماه مانده به تغییر دولت خاطره سخنان احمدی نژاد را در مبارزات انتخاباتی دور پیش زنده کرد.
او در مقابل دوربین شبکه دو با لبخند همیشگی اش خطاب به مردم گفت: آیا درد مردم ما این است؟
آیا درد مردم ما بیرون ماندن موی زنان است ،چرا شان مردم را پایین می آورید؟
اما خیلی زود شان این ملت پایین آمد ودغدغه مردم شد فرار از ون های سبز. مادران و شوهرانی که برای رهایی دختران و همسرانشان به ماموران پلیس امنیت اخلاقی التماس می کردند و با بی تفاوتی ماموران ساعت ها منتظر پر شدن صندلی های می شدند تا بعد از عکس گرفتن در کنار آن شماره چند رقمی و تعهد دادن رهایی یابند.
دختران کوچک مان زود شماره گرفتن و پرونده دار شدن را یاد گرفتند.
حالابگذریم،معیارهای بد حجابی در زمان انتخابات تغییر می کند و دختران قرمز پوش می توانند تا هر میزان که خواستند مانتو هایشان را کوتاه تر کنند.
.دختران ستاد احمدی نژاد یاد دارم نامه مدرسی را که تحقیرهای ماموران ارشاد خانه نشین و افسرده اش کرده بود و ماه درمان توانست دوباره او را به خیابان بکشاند.
او در نامه ای به یکی از روزنامه ها که حالا در لیست توقیفی ها است ، نوشته بود: عصر بود وبرای گرفتن نان دقیقه ای از خانه خارج شدم با صندلی که همیشه برای مسافت های کوتاه می پوشیدم. مسیر همیشگی را می رفتم که سر کوچه دو زن همسن و سال های دخترم به طرفم آمدن و با پرخاش خواستند به دلیل نپو شیدن جوراب سوار ماشینشان شوم.
معذب از نگاه عابران که هراس بودن آشنایی نیز در آن حوالی با آن آمیخته بود، توضیح دادم منزل نزدیک است و برای گرفتن نان آمده ام. بی توجه به سخنانم به سوی خودرو هدایت شدم .. سوار شدم و برایشان توضیح دادم شغلم چیست و... اما انگار کسی قرار نبود به حرف های من گوش کند و من خجالت زده به فرزندانم اطلاع دادم تا برای رهایی کارت شناسایی ام را بیاورند....
یادمان هست داستان های دخترانی که برای رهایی از این ون ها و خبر دار نشدن مادر و پدر هایشان از ترس حاضر به تن دادن به هر کاری بودند.تصویر تلخی است که کودک وحشت زده ای همرا مادرش به سوی این ون ها هدایت شود. یا زنی را از شوهرش جدا کنند تا سوار ماشین شود و بی غیرت هم خطابش کنند.
طاقت می خواهد دیدن التماس های مادری که اشک ریزان خواهان آزادی کودک تازه به سن تکلیف رسیده اش است.کودک یازده ساله ای که تازه با مفهوم حجاب آشنا شده است.
حالا ون های سبز غیبشان زده است اما خاطرمان هست کتک خوردن هایی که تنها به خاطر پو شیدن مانتویی که چهار وجب بالای زانو بود . بی حرمتی به زنان سالخورده ای که در دین هم تکلیفی برای حفظ حجاب ندارند .
نگاه های پر نفرت و انتقام یادمان هست ،همان ها که التماس و سخنی نرمشان نمی کرد.
ون های سبز غیبشان زده اما تصاویری که برایمان ساختند از ذهنمان غيب نشده است.
به هرحال دم را غنیمت است.
به قول طرفداران احمدی نژاد: ای ول ای ول، حاج محمودو ای ول...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر